یادم بماند

۴ مطلب در شهریور ۱۳۹۹ ثبت شده است

بسم الله


این چند روز خدا جنودش را بسیج کرده همه برای من از صبر بگویند

از مقاومت

از امید و حسین ظن به خدا

از خانم بروجردی که بحثش امیدواری به خداست

و چند روز از کلاس که اگر فقط برای من حرف می زد

از آقای داستانپور که هیچ وقت صفحه اش را نمی دیدم و یکباره دیدم که از حسن ظن به خدا نوشته

از آقای عباسی ولدی که در سمت خدا از صبر می گوید


خلیفه این خداست که همه این ها را بسیج کرده تا به من بگوید حواسم هست

و تو را می بینم...

انت بعینی

تو در چشم منی...


و مگر می شود به چنین خدای امید نداشت؟

حسین ظن نداشت؟


خدایا چشم صبر میکنم...

می‌دانم که حواست هست

خیلی هم هست

بسم الله

روضه می‌خواستم برای گریه بر امام حسین

یا تخلیه خودم؟

بسم الله


غزل شماره 487
ای بی خبر بکوش که صاحب خبر شوی
تا راهرو نباشی کی راهبر شوی
در مکتب حقایق پیش ادیب عشق
هان ای پسر بکوش که روزی پدر شوی
دست از مس وجود چو مردان ره بشوی
تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی
خواب و خورت ز مرتبه خویش دور کرد
آن گه رسی به خویش که بی خواب و خور شوی
گر نور عشق حق به دل و جانت اوفتد
بالله کز آفتاب فلک خوبتر شوی
یک دم غریق بحر خدا شو گمان مبر
کز آب هفت بحر به یک موی تر شوی
از پای تا سرت همه نور خدا شود
در راه ذوالجلال چو بی پا و سر شوی
وجه خدا اگر شودت منظر نظر
زین پس شکی نماند که صاحب نظر شوی
بنیاد هستی تو چو زیر و زبر شود
در دل مدار هیچ که زیر و زبر شوی
گر در سرت هوای وصال است حافظا
باید که خاک درگه اهل هنر شوی


تو که خودت بی تجربه ای چگونه به دیگران امر و نهی می کنی. تو که از عشق بویی نبرده ای چطوری صحبت از عشق می کنی و به راه راست دعوت می کنی. اول خودت را بساز و روزگار را تجربه کن. وقتی که حس کردی نور خدا دلت را روشن کرده آن وقت حق رهبری داری و روزگارت تغییر می کند و اگر حاجتی داری باید با خدا باشی.



بسم الله


آن‌ها که به فنا رسیده اند با دست پر می‌گویند هیچیم و هیچ نداریم


و من با دست خودم کاری کردم که واقعا هیچ ندارم...

هیچ جز خدا


یا مبدل السیئات حسنات...